دو بال افتخار سبلان بر آسمان اقتدار
نام و نشان سه هزار و ۴۰۰ شهید عالیجاه در آسمان استان اردبیل نورافشانی میکند و در این گلزار بهشتی، لالههای عاشق و شاخصی هستند که آوازه غیرتشان، حیرت آدمی را برمیانگیزد و غرور ملی را در رگهای ایرانیان جاری میسازد.
هنگام ورود به اردبیل و گذر از خیابانهای آن، عکسها و عنوانهای شهیدان عزیزی همچون داور یسری، همت، باکری، بالازاده و … به چشم میخورد که هر کدام در لشگرهای نامی و بزرگ جبهه اسلام و نیروهای زمینی و دریایی جانفشانی کردهاند.
البته اما دلیرمردانی از دیار سبلان نیز بودهاند که در آسمانها با دشمن رویارو شدهاند و گواه این عزت و عظمت، نام بلند ۲ سرلشگر شهید خلبان است که افتخار آنها سرمایهای تمام نشدنی برای این استان و حتی ایران عزیز است.
امیر سرلشگر غفور جدی و امیر سرلشگر ضیاءالدین ذاکر، ۲ خلبان فداکار و نترس اردبیلی بودند که بنا بر مستندات موجود در موزه شهدای استان اردبیل، خلبان ذاکر در ۶ آبان ۱۳۵۹ در عملیاتی دشمنشکن در حین دفاع جانانه از کیان میهن به افتخار شهادت نائل شده و ۱۱ روز بعد، خلبان جدی که به جدیت و تعصب در حراست از مرزها شهرت داشت، هجران همکار و همشهریاش را نتابیده و نزد او شتافته است.
آخرین پرواز خلبان جدی
طبق اطلاعاتی که بیشتر آن از زبان ستوان خلجی همرزم خلبان جدی در آخرین ماموریت او نقل شده است، این رزمنده تیزپرواز در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی حدود ۸۰ پرواز عملیاتی انجام داده است.
هنگامی که آبادان در حال سقوط بوده و نیروهای دشمن در نزدیکی بصره مستقر بودهاند، ۲ فروند فانتوم برای مقابله آماده میشود و خلبان جدی که گویا احساس میکرده آخرین پروازش را تجربه میکند، برای نبردی دیگر آماده شده است.
وی ابتدا به سمت آشیانه جنگنده رفته و پا در پلکان هواپیما میگذارد اما برمیگردد و سرباز ایستاده در مقابل آشیانه را در آغوش میکشد و از او حلالیت میطلبد و ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز هدیه میکند.
جنگندهها به پرواز در میآیند و با کم کردن ارتفاع از جنوب خرمشهر و سمت چپ فاو وارد خاک عراق میشوند و در بالای بصره هنگام گردش به سمت مرزهای ایران، خلبان جدی متوجه نخلستانی میشود که تعدادی پدافند در میان آن استتار کرده است.
خلبانان هر ۲ جنگنده، متوجه حدود ۴۰ فروند تانک میشوند که استتار کردهاند و لولههای شلیک آنها مثل دودکش خانههای روستایی به نظر میرسد.
خلبان سفیدمو از جنگنده شماره یک روی رادیو به خلبان جدی در جنگنده شماره ۲ اعلام میکند شما از من فاصله بگیرید، ابتدا من بمباران میکنم، سپس شما حمله کنید.
جنگنده شماره یک، بمبهای خود را روی هدف رها میکند و نوبت به غفور میرسد که بمبهای خشم ملت ایران را بر سر دشمن فرود آورد؛ او با شیرجه روی هدفها بمباران میکند و دود غلیظ سوختن تانکهای دشمن فضا را پر میکند.
ناگهان هواپیمای او تکان شدیدی میخورد و خلبان کابین عقب متوجه صفر شدن دور موتور سمت راست و از کار افتادن آن میشود و علائم و بوقهای خطر هواپیما فعال میشوند اما خلبان غفور، آرام و مصمم به سمت مرز پرواز میکند.
او از بهمنشیر گذر کرده و وارد مرزهای ایران میشود و به مرکز اعلام میکند که یکی از موتورها به علت اصابت موشک از کار افتاده و مشکلات فنی پیش آمده و با این وضعیت، احتمال رسیدن به پایگاه کم است و باید هواپیما را ترک کنیم.
سرعت هواپیما زیاد و ارتفاع آن کم میشود و خلبان جدی از خلبان کابین عقب میخواهد برای کاهش ارتفاع و پریدن از هواپیما آماده باشد؛ غفور هواپیما را در حالی که ۵۰ کیلومتر از مرز ایران فاصله دارد، به ارتفاع سه هزار پایی میرساند.
هواپیما از کنترل خارج و ارتفاع آن به سرعت کم میشود و خلبانان برای خروج از جنگنده در حدود کیلومتر هفت جاده ماهشهر – آبادان آماده میشوند و ستوان خلجی از جنگنده بیرون میپرد و با اینکه از چند ناحیه صدمه میبیند، به زمین میرسد.
او در روی زمین به دنبال غفور میگردد و با مشاهده دود غلیظی از دور، متوجه نقطه سقوط هواپیما میشود و جلوتر میرود و چتر خلبان جدی را میبیند و چند متر آن طرفتر غفور را مییابد که صندلیش جدا نشده و کمربندهایش هنوز بسته است.
خلجی ابتدا فکر میکند غفور بیهوش شده؛ او را صدا میزند و نبضش را میگیرد اما روح عرش آشیان او از کالبدش رها شده و مشتاقان خود را برای همیشه در حسرت دیدار او گذاشته بود.
خلبان ضیاالدین ذاکر
بنا بر اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اردبیل، ضیاءالدین ذاکر متولد شهریور سال ۱۳۲۷ در روستای تازه کند از توابع شهرستان گرمی بوده است و در سال ۱۳۴۵به هوانیروز پیوسته بوده و در آبان سال ۵۹ و دقیقا ۱۱ روز قبل از شهادت خلبان جدی، در دل آسمان در حین دفاع از مرزهای میهن به شهادت رسیده است.
ناگفتهها درباره رشادتهای این شهید والامقام بسیار است و فرصت مغتنمی را میطلبد و طبق خاطراتی که از زبان خواهر شهید ذاکر نقل شده است، ضیاءالدین عاشق پرواز و حرفه خطیر خلبانی بوده و این علاقه را در دفتر خاطرات خود ذکر کرده است.
این خلبان با شهامت بعد از پیوستن به هوانیروز، دوره تخصصی پرواز را در ایتالیا گذرانده و در بازگشت، در رسته پرواز با بالگرد “شینوک” در پایگاه رزمی پشتیبانی هوا نیروز اصفهان مشغول به کار بوده است.
در جنگ تحمیلی و روز ۶ آبان سال ۱۳۵۹مأموریتی به خلبان ذاکر ابلاغ میشود تا مقادیری آذوقه، نیرو و سوخت را از مراغه به مردم شهرهای سقز و سردشت برساند.
خلبان ذاکر به همراه هم پروازش، بالگرد حامل سوخت و آذوقه را به سوی سردشت به پرواز در میآورد و در حین گذر از ارتفاعی به نام “زمزیلان” در ۵۰۰ متری ارتفاع، بالگرد او هدف موشک هواپیماهای عراقی قرار گرفته و شعله ور میشود.
پیکرهای خلبان ضیاالدین و همرزمانش به شهرستان مراغه انتقال یافته و پس از شناسایی به خانوادهایشان تحویل داده شده و سپس با شکوه و احترام در میان انبوه جمعیت تشییع میشود و اکنون مزار شهید ذاکر در بهشت زهرای تهران قرار دارد.
دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
اکنون که بیش از ۴۰ سال از پرواز شهادت سرلشگر جدی میگذرد، برای اینکه بیشتر با مرام و منش او آشنا شوم، برای خوانش وصیت نامهاش به موزه شهدا و سپس به بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل مراجعه کردم اما وصیت نامه او در میان چند کتاب و منبع قطور وصایای شهدا، نبود و شاید به دلیل اینکه جدی از نخستین شهدای دفاع مقدس بود، وصیت نامه او ثبت و ضبط نشده است.
سراغ خانواده و خویشاوندانش را گرفتم و متوجه شدم والدین بزرگوار شهید به رحمت خدا رفتهاند و برادری به نام “عادل” دارد که در تهران زندگی میکند.
شماره تلفن آقا عادل را از آقای صبور از یادگاران دفاع مقدس و مشاور استاندار اردبیل گرفتم و در تلفن همراهم ذخیره کردم و به بررسی پروفایل “عادل” در شبکههای اجتماعی پرداختم و دیدم عکسهایی از خلبان جدی و جمله معروف آن زنده یاد یعنی “دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد” را در پروفایل خود قرار داده است.
با برادرِ خلبان جدی، ارتباط تلفنی برقرار کردم و او با بزرگمنشی استقبال کرد و بر فراز مهم وصیت نامه شهید که نقل محافل است، صحه گذاشت.
آقا عادل، برادر خلبان جدی درباره محتوای وصیت نامه خلبان جدی تصریح کرد: غفور در وصیت نامهاش ۲ خواسته را با تاکید مطرح کرده بود؛ نخست اینکه ” دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد” و دوم تاکید کرده بود در زادگاهش اردبیل به خاک سپرده شود.
برادرِ شهید جدی ادامه داد: خوشبختانه به هر ۲ وصیت ایشان عمل شد و مردم منطقه اردبیل در استقبال از کاروان حامل پیکر سرلشگر خلبان جدی، تا شهر نیر آمده بودند و آئین وداع بسیار باشکوهی برگزار شد و ماکت یک هواپیمای جنگنده به همراه مجسمه غفور جدی را در میدان ایثار (خروجی اردبیل به سمت تهران) نصب کردند و یاد و آوازه او همچنان بر سر زبانهاست.
۲ مصوبه بر جا مانده
برادر شهید جدی در صحبتهایی که با من داشت، عشق و تعلق خاطر عمیق مردم اردبیل به شهدا و ایثارگران را برگرفته از فرهنگ اصیل عاشورا و حضرت عباس (ع) دانست اما نتوانست حسرت خود را نسبت به ۲ مصوبه برجا مانده درباره خلبانان شهید اردبیل کتمان کند.
او آه از نهاد بر آورد و تصاویری از مدارک و مصوبات و مکاتباتی را ارائه کرد که طبق آنها در شورای فرهنگ عمومی استان اردبیل تصویب شده است که فرودگاه اردبیل به نام خلبان جدی و فرودگاه پارسآباد مغان به نام خلبان ذاکر نامگذاری شود.
این مصوبه طی مکاتباتی از شورای فرهنگ عمومی به بنیاد شهید و ایثارگران و استانداری اردبیل و سپس به نهاجا و وزارت راه و شهرسازی و در نهایت از دفتر علی نیکزاد نایب رئیس مجلس شورای اسلامی به مدیرعامل فرودگاههای کشور ارسال شده است اما هنوز از عملیاتی شدن آن خبری نیست.
سردار غلامحسین محمدی اصل ، فرمانده سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل میگوید: برای برگزاری کنگره ملی سه هزار و ۴۰۰ شهید استان در اوایل سال آینده تلاش میکنیم و ستاد و کمیتههای آن فعال و وظایف و اختیارات اعضا ابلاغ شده است.
به گفته او شهدای شاخص در این رویداد ملی، جایگاه خاصی دارند و این کنگره در ترویج و تبیین آرمانهای ملی و ارزشهای دفاع مقدس بسیار موثر خواهد بود؛ بی شک چنین خواهد بود و شاید این گزارش خبری نیز سبب یادآوری مصوبات بر زمین مانده درباره نامگذاری فرودگاههای استان اردبیل شود و مسئولان را برای پیگیری موضوع برانگیزاند.
امید که اینگونه باشد و کسانی که به اردبیل سفر میکنند در حین ورود و خروج به فرودگاههای اردبیل و پارسآباد مغان، با مشاهده نام و تصاویر شهید سرلشگر خلبان غفور جدی و شهید سرلشگر خلبان ضیاالدین ذاکر، به ابرمردانی که از این استان مرزی برای پاسداری از ایرانزمین جانفشانی کرده اند ببالند و درود بفرستند.
گزارش از عیسی پاشاپور
دیدگاهتان را بنویسید