رزمنده
فصلنامه "خط هشت" سال ششم/ شماره دوازدهم- مهرماه 1401
خوابت سپید رزمنده
كمكم بغض گلويم را ميفشارد! ... برادر... اخوي... حاجي... داداش... برخيز و دستم را بگير. نگاهم كن. رفيقت چه سخت نشسته. كجا بودم؟ كجا هستم؟ ميداني برادر، احساس ميكنم خيلي وقت است ميشناسمت اما زمانه مرا از تو دور كرده است. ميدانم تو خوب مرا ميشناسي، امّا من... .










