سیری بر زندگی دانشجوی شهید قمیصی
شهید فرزاد بهزاد بخت قمیصی، چهاردهم تیر ۱۳۳۳ در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش محمدباقر، ارتشی بود و مادرش نجیبه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته ادبیات درس خواند و با شروع جنگ به جبهه رفت و به شهادت رسید.
خاطرات کودکی
چهارده روز از تابستان ۱۳۳۳ می گذشت که فرزاد در یک خانواده مذهبی در تهران چشم به جهان گشود . با توجه به شغل پدرش که ارتشی بود؛ هنوز دو سالش تمام نشده بود که به علت انتقال پدر از تهران به شهر گرمی از توابع استان اردبیل؛ سکونت دائمی خود را تغییر دادند و به زادگاه اصلی پدرش، اردبیل نقل مکان کردند.
به محض ورود به شهر گرمی، حال فرزاد خراب شد و هر روز که می گذشت بدتر میشد. مادرش او را به دکتر برد. دکتر گفت: حساسیت فصلی و آب و هوایی است. شرایط تنفسی بچه به گونهای است که با این آب و هوا نمیسازد. برای اینکه بهتر بشود باید از این شهر و این آب و هوا دور شوید!
به خاطر شرایط جسمی فرزاد، مجبور شدند که خانهای در اردبیل اجاره کنند. پدر در گرمی ماند و فرزاد به همراه مادرش در اردبیل ساکن شدند. دوری از پدر، مشکل بود و فرزاد که کودکی عاطفی و احساسی بود از این دوری، رنج میکشید.
علاقه به قرآن و حضور در مکتب خانه
دوران کودکی فرزاد، به همین منوال در کنار مادرش میگذشت. با تولد برادر و خواهرش زندگیشان گرمی و صمیمیت خاصی به خود گرفت. هفتهای یک بار هم، دیدار پدر، زندگیشان را شیرینتر میکرد .
رفته رفته، فرزاد بزرگتر میشد و زبان ترکی را شیرین صحبت میکرد. مادرش میگوید: علاقه زیادی به آموختن داشت و با سن کماش، کنارم مینشست و قرآن را با هم میخواندیم.
وقتی چنین علاقهای را در فرزندم دیدم، تصمیم گرفتم او را برای تعلیم و یادگیری قرآن، به امام جمعه محله بسپارم. آقا میر هاشم، هر چه در توان داشت، مضایقه نکرد و در تعلیم قرآن برایش سنگ تمام گذاشت. هنوز به مدرسه نمیرفت ولی در مکتب خانه و در نزد آقا میرهاشم، طوری قرآن را آموخته بود که از خواندش به وجد میآمدیم.
دوران ابتدایی
در ۷ سالگی، برای تحصیل علم به مدرسه رفت. از اولین روز مدرسه، شور و شوق او به فراگیری علم، زبانزد همه شد. شاگرد نخبه مدرسه ابومسلم خراسانی بود.
در انجام تکالیف و فراگیری درس علاقه وافری از خود نشان میداد و معلمانش علاقه خاصی به او داشتند. در اجرای مراسم صبحگاهی و ظهرگاهی، همیشه پیش قدم بود و حین تحصیل، اوقات فراغت خود را پیش مربی قرآنش آقا میرهاشم میگذراند .
سن تکلیف و رعایت احکام شرعی در نوجوانی
فرزاد پیش از آنکه به سن تکلیف برسد، به احکام شرعی و ادای نماز و روزه و… ارزش خاصی قائل بود. طوری که در۹ سالگی نمازش را اول وقت می خواند. به دوستان و خواهر و برادر خود نماز خواندن را یاد میداد .
پنج شنبه ها را در طول سال، روزه می گرفت و انجام این فریضه الهی در ده سالگی واقعا حیرت آور بود. از همان کودکی، بسیار معنوی بود و رسیدن به لقاء الله و اندیشیدن به درجات معنوی در همان دوران در رفتار و گفتار او موج می زد.
دوران راهنمایی و آشنایی با اندیشه های امام خمینی(ره)
دوران راهنمایی فرزاد، مقارن با تبعید امام خمینی(ره) بود. نوجوانی بیش نبود که با اندیشه های و افکار بنیان گذار انقلاب اسلامی آشنا شد. این آشنایی به واسطه ارتباط با روحانیون و حضور در مساجد بود. در مراسمات مذهبی شرکت می کرد و پخته تر می شد. در دوران تحصیل در مقطع راهنمایی، به زعم معلمانش به اندازه یک دانشجو، علم و معرفت داشت و چندین بار به خاطر همین موضوع در مدرسه تشویق شد.
دوران متوسطه و فعالیت های انقلابی
در دوران تحصیل در مقطع متوسطه، مدام به مسجد می رفت و پای منبر روحایون شاخص و انقلابی اردبیل می نشست. در کنار یادگیری علوم قرآنی و عربی پیش استادان خبره، همچون حاج مسایلی، فعالیت انقلابی هم داشت. به حدی از رشد علمی و آگاهی رسیده بود که حاج مسائلی، موقع عدم حضور خودش در کلاس، وی را به عنوان مدرس کلاس درس تعیین میکرد .مانند استادش، از هر گونه توضیح کافی در مورد مسایل علوم قرانی، فرو گذاری نمیکرد. استاد مسائلی در مورد او میگفت: جایی که من نباشم، همه میتوانند، پشت فرزاد، نماز جماعت بخوانند و هر سوالی داشتید میتوانید از او بپرسید.
انجام ورزش کشتی در کنار تحصیل علم و کار برای تامین معاش خانواده
فرزاد به ورزش و سلامت جسمی و روحی خویش میاندیشید. بخصوص علاقه و استعدادش را در ورزش کشتی کشف کرده بود و در این امر، شهرت و آوازه پیدا کرده بود. سعی میکرد، بیشتر وقت خود را به این ورزش اختصاص دهد. اما در کنار درس خواندن و یادگیری علوم قرانی و ورزش، برای کمک به مخارج خانواده، حتی برای تامین ضروریات خودش، برای اینکه روی پای خودش بایستد، تابستانها بستنی فروشی هم می کرد.
فرزاد از هر جهت سرآمد و زبانزد همگان بود . اما به علت مشغله زیاد در همکاری و کمک در کارهای خانه، به مادرش کوتاهی نمیکرد .
رابطه فرزاد با کسانی که از نظر اعتقادی و مذهبی همتای خودش بودند؛ بسیار صمیمی بود. در غیر اینصورت با ایشان قطع رابطه میکرد .
دوستان و همرزمان
از جمله دوستان و همرزمانش در دوران دفاع مقدس که در یک محله با هم بودند، می توان به داور یسری(شهید)، شیخ قاسمی (استاد دانشگاه) و رسول جمالی(کارمند اداره کل آموزش و پرورش) اشاره کرد .
قبولی در کنکور سراسری و ورو به دانشگاه
فرزاد، با هزاران آمال و آرزو، با رضایت پدر و مادر که در آن زمان شرکت در کنکور سراسری کار هرکس نبود، ثبت نام کرد و با امید و توکل به خدا در رشته ادبیات قبول شد. برای تحصیل دانشگاهی به تبریز رفت و در دانشگاه آذر آبادگان مشغول تحصیل شد. روز به روز درخشش عجیبی در بروز استعدادها از خود نشان میداد. همه استادان و همکلاسانش او را سرآمد هر کاری در دانشگاه میدانستند و آینده درخشانی را برای وی انتظار می کشیدند.
حضور در مسابقات کشتی در دانشگاه و فعالیت های فرهنگی
در مسابقات کشتی استانی و دانشگاهی شرکت میکرد و می درخشید . فرزاد در درخشش و پیروزیها زبانزد همه بود و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید . به تحصیل در رشته ادبیات بسنده نکرد و در طی دوران تحصیل دانشگاهی کارهای شگرفی از خود به یادگار گذاشت. دوران تحصیل او، مقارن با انقلاب فرهنگی شد. با پیشنهاد دانشگاه تبریز که در آن زمان از فعالترین دانشگاههای کشور محسوب میشد؛ فرزاد از جمله افراد فعال این دانشگاه به شمار میآمد.
فعالیت در مسجد شعبان تبریز و ارتباط با آیت اله قاضی طباطبائی
در طی دوران تحصیل در مسجد شعبان تبریز که آیت اله قاضی طباطبائی به عنوان امام جمعه (جماعت) تبریز در آن زمان، مردم را به فعالیتهای سیاسی تحریک میکرد، در همان مسجد، فعالیت گستردهای داشت و با راهنمایی این دانشمند فرزانه، به فعالیت های انقلابی خود در قالب برنامه های فرهنگی ادامه میداد.
حضور در تیم منتخب کشتی تبریز و شکست خودآگاهانه به حریف اردبیلی
هیچ وقت از شرکت در مسابقات کشتی، شانه خالی نمیکرد تا بازی را به حریف واگذار کند اما روزی که برای تیم منتخب تبریز مسابقه میداد و حریف مقابلش اردبیلی بود؛ خود آگاهانه کشتی را به کشتی گیر تیم اردبیل واگذار کرد .
از پیشروان انقلاب فرهنگی در تبریز بود
در آن زمان اغلب اهالی روستاهای اطراف تبریز با مشکل مالی روبرو بودند. این فقر و نداری، دل مهربان فرزاد را میآزرد و خود مشتاقانه کمک خرجیهایی را که پدرش برای او میفرستاد؛ برای کمک کردن به آنان اختصاص میداد. در دوران دانشجویی چنان آوازهای برای خود پیدا کرده بود که دیگر همه او را میشناختند یعنی از پیشروان انقلاب فرهنگی در آن زمان که این انقلاب از شهر تبریز آغاز شده بود به شمار میفت .
دیدار با امام خامنهای(مدظله العالی) و اعزام به جبهه در آغاز جنگ
پس از اتمام تحصیلات دانشگاه، پدرش اصرار میکرد که برای استخدام در آموزش و پرورش، تشکیل پرونده دهد اما فرزاد از این کار امتناع ورزید چرا که فکرهای بزرگتری در سرش داشت. عاشق حجهالاسلام خامنهای بود و برای زیارت ایشان لحظه شماری میکرد. بعدها از روی عکسی که به یادگار مانده بود فهمیدیم که به خواسته دلش رسیده است. بعد از دیدار با حضرت آقا، به جبهه اعزام شده بود. کفن پوش شهادت بود و خود را آماده نوشیدن شربت شهادت کرده بود. همین که از تلویزیون اعلام کرد که عراق به خاک ایران حمله کرده، خود را آماده رفتن به جبهه کرده بود.
شهادت
آری شهادت در انتظارش بود و او میدانست که این جنگ، جنگ بین ایران و عراق نیست بلکه جنگ میان آمریکا و ایران است. با آگاهی از هدفی که برگزیده بود وصیت نامه خود را در قالب نامهای به همه اذعان کرده بود و حتی برای مادرش از حضرت زینب صبر طلبیده بود. هنور بیست روز از اعزام شدنش به جبهه نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند. بیست و دوم مهر ۱۳۵۹ با سمت مسئول تبلیغات در سر پل ذهاب توسط نیروهای عراقی برا اثر اصابت ترکش مواد منفجره به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای علی آباد اردبیل به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید